افسردگی اساسی یکی از شایعترین اختلالات روانی در جهان است که میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار میدهد. این بیماری نه تنها باعث اختلال در خلق و خو و انگیزه فرد میشود، بلکه میتواند کیفیت زندگی، توان جسمی، روابط اجتماعی و حتی سلامت فیزیکی فرد را کاهش دهد. اخیراً پژوهشهای ژنتیکی نشان دادهاند که عواملی فراتر از محیط و شرایط اجتماعی، نقش مهمی در ایجاد و شدت افسردگی ایفا میکنند. شناخت ژنهای کلیدی در این اختلال میتواند مسیر تشخیص سریعتر و درمان هدفمند را هموار کند.
افسردگی اساسی با مجموعهای از علائم مشخص میشود که هم جسم و هم ذهن را تحت تأثیر قرار میدهند. این اختلال معمولاً در دهه چهارم زندگی آغاز میشود و ممکن است برای سالها ادامه پیدا کند.
افسردگی اساسی نتیجه تعامل پیچیده عوامل بیولوژیکی، روانی، اجتماعی و محیطی است و نمیتوان آن را تنها به یک علت محدود کرد. در میان این عوامل، نقش ژنتیک و سازوکارهای بیولوژیکی در سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است.
مطالعات خانوادگی و بررسی دوقلوها نشان میدهند که ۳۰ تا ۴۰ درصد خطر ابتلا به افسردگی ناشی از عوامل ژنتیکی است و در موارد شدید، این رقم میتواند تا ۷۵ درصد افزایش یابد. ژنها میتوانند بر مسیرهای عصبی، انتقالدهندههای عصبی و پاسخ ایمنی بدن تأثیر بگذارند و فرد را نسبت به فشارهای روانی و محیطی حساستر کنند.
این ارتباط پیچیده بین ژنتیک و محیط نشان میدهد که افسردگی یک اختلال چندعاملی است و تنها بررسی عوامل محیطی یا روانی کافی نیست.
در یک مطالعه انجامشده توسط مریم رحیمی و همکارانش در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج و با همکاری پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک و زیستفناوری، تلاش شد تا ژنهای تأثیرگذار بر افسردگی اساسی شناسایی شوند. هدف این مطالعه، یافتن ژنهایی بود که نقش مرکزی در شبکههای پروتئینی دارند و میتوانند مسیرهای بیولوژیکی مرتبط با افسردگی را روشن کنند.
این یافتهها نشان میدهد که التهاب و اختلال در پاسخ ایمنی، نقش اساسی در بروز افسردگی اساسی دارد و این ژنها میتوانند هدفی برای درمانهای دقیق و شخصیسازیشده باشند.

شناخت ژنهای کلیدی افسردگی میتواند به تشخیص زودهنگام و انتخاب درمان مناسب کمک کند. به ویژه در مواردی که درمانهای استاندارد دارویی یا رواندرمانی به تنهایی پاسخگو نیستند، دادههای ژنتیکی میتوانند راهنمای پزشکان برای طراحی استراتژی درمانی شخصی باشند.
مطالعات قبلی نیز ارتباط ژنهای IL-۱، TLR، IFNAR و C۵AR۱ با التهاب و افسردگی را نشان داده بودند و این پژوهش این ارتباطات را تأیید و تعمیق کرده است.
با وجود یافتههای ارزشمند، پژوهشگران تأکید دارند که این مطالعه محدودیتهایی دارد، از جمله نمونه کوچک و نیاز به بررسی در جمعیتهای بزرگتر و متنوعتر. تحقیقات آینده میتواند نقش ژنتیک، اپیژنتیک و عوامل محیطی را به صورت جامعتر روشن کند و زمینه را برای درمانهای پیشگیرانه و شخصیسازیشده فراهم آورد.
مطالعه اخیر نشان میدهد که ژنهای مرتبط با التهاب و پاسخ ایمنی، نقش مهمی در افسردگی اساسی دارند. شناخت این ژنها میتواند به تشخیص زودهنگام، انتخاب درمان مناسب و توسعه راهکارهای پیشگیرانه کمک کند. افسردگی اساسی یک اختلال چندعاملی است و تنها با ترکیب بررسی عوامل ژنتیکی، محیطی و روانی میتوان به درک کامل آن رسید و درمانهای اثربخش ارائه داد.
اولین دیدگاه را شما بنویسید