چرا روانشناسی در ایران به بن بست رسیده؟ از تولید انسان خود شیفته تا حذف مفهوم خود

چرا روانشناسی در ایران به بن بست رسیده؟ از تولید انسان خود شیفته تا حذف مفهوم خود

در سال های اخیر، علوم انسانی در ایران زیر سایه نوعی رویکرد فنی و تکنیکی قرار گرفته است؛ رویکردی که در ظاهر علمی و کاربردی است، اما در عمل مهم ترین پرسش فلسفی و روانشناختی یعنی «خود چیست» را به حاشیه رانده است. آنچه امروز در دانشگاه ها، شبکه های اجتماعی و فضای عمومی دیده می شود، ترویج نسخه هایی از روانشناسی است که بیشتر بر تکنیک ها تاکید دارد تا فهم انسان. چنین وضعیتی باعث شده است که شخصیت فرد به جای آنکه در بستر تاریخی و اجتماعی بررسی شود، به سازه ای ساده و قابل سنجش تقلیل پیدا کند. در این مقاله، تلاش می شود این وضعیت توضیح داده شود و پیامدهای بی توجهی به مفهوم خود روشن گردد.

روانشناسی زدگی در ایران و حذف پرسش اصلی: خود چیست؟

پیش از آنکه بتوان درباره ارتقای شخصیت یا افزایش عزت نفس صحبت کرد، باید بدانیم این «خود» که قرار است تغییر کند، چگونه پدید آمده و چه مختصاتی دارد. یکی از ریشه های آشفتگی در علوم انسانی ایران همین بی توجهی به پرسش بنیادین «خود چیست» است. بسیاری از گفتمان های رایج درباره رشد فردی، توانمندسازی یا مدیریت احساسات، بدون آنکه این مبنا را روشن کنند، نسخه های عملی ارائه می دهند.

غفلت از این پرسش، فضا را برای شکل گیری شبه علم هایی باز می کند که با زبان پیچیده و اصطلاحات جذاب، تصور فهم علمی ایجاد می کنند، اما فاقد بنیان نظری مشخص هستند. اگر ندانیم خود چگونه ساخته می شود، تلاش برای تقویت آن چیزی شبیه تعمیر شیئی نادیدنی خواهد بود.

  • در روانشناسی معاصر جهان نیز بحث درباره «معنای خود» یکی از مهم ترین حوزه های پژوهش است و رویکردهایی مانند روانشناسی فرهنگی و نوروساینس اجتماعی نشان داده اند که خود یک سازه صرفا فردی نیست.
  • در ایران، به دلیل نفوذ آموزش های سطحی و کتاب های زرد، این غفلت شدیدتر دیده می شود و بسیاری از مفاهیم روانشناسی بدون بنیان نظری ترویج می شوند.
  • به همین دلیل، رشد «خودسازی زرد» در کنار کاهش عمق تحلیلی، پیامد طبیعی این وضعیت است.

جامعه ای گرفتار جامعه شناسی زدگی و روانشناسی زدگی

جامعه ایران طی دهه اخیر به گونه ای با اصطلاحات جامعه شناختی و روانشناختی برخورد کرده که گویی این مفاهیم ابزار برچسب گذاری هستند. بسیاری از افراد از واژه های تخصصی برای توصیف دیگران استفاده می کنند، بدون اینکه معنای دقیق آن را بدانند.

این وضعیت باعث شده جریان های شبه درمانی افزایش یابد؛ جریانی که به جای کمک به فرد برای شناخت خود، شخصیت هایی خودشیفته تولید می کند. زیرا زمانی که مفهوم خود کنار گذاشته می شود، فرایند درمان به نمایش تکنیک ها تبدیل می شود.

  • بخشی از این وضعیت ناشی از رشد شبکه های اجتماعی است که در آن مفاهیم پیچیده به جملات کوتاه و کلیشه ای تبدیل می شوند.
  • در اغلب دوره های توسعه فردی، بار تاریخی و اجتماعی شخصیت نادیده گرفته می شود و گویی همه مشکلات صرفا ناشی از «طرز فکر» فرد هستند.
  • نتیجه آن شکل گیری نوعی «درمانگر محوری» است که به جای انسان درمان شده، انسان وابسته تولید می کند.
بیشتر بخوانید:  پیشگیری و درمان گرمازدگی: روش‌ هایی برای حفاظت از سلامت در برابر گرمای شدید

نقد آکادمی هایی که تکنسین می پرورند

در دانشگاه های ایران و حتی جهان، روندی در حال گسترش است که علوم انسانی را به حوزه ای تکنیکی تبدیل کرده است. دانشجویان یاد می گیرند پرسشنامه بسازند، آزمون روان سنجی اجرا کنند یا مدل های آماری طراحی کنند، اما کمتر درباره چیستی انسان، تاریخ ذهن یا معنای تجربه زیسته مطالعه می کنند.

این وضعیت باعث می شود متخصصان، تکنیک هایی را بر واقعیتی اعمال کنند که تعریف نکرده اند. نمونه روشن آن نسخه های روانشناختی ای است که برای مسائل اقتصادی، ساختاری یا تاریخی پیشنهاد می شوند؛ نسخه هایی که طبیعی است برای افراد درگیر بحران واقعی زندگی، غیرواقعی و غیرکاربردی به نظر برسند.

  • بسیاری از نظریه پردازان اولیه روانشناسی، مانند فروید یا پیاژه، خود فیلسوفانی جدی بودند و روانشناسی را جدا از تاریخ و فرهنگ نمی دیدند.
  • در شرایط سخت اجتماعی و اقتصادی، توصیه های «مثبت اندیشی» به تنهایی بی معناست، مگر آنکه با فهم شرایط واقعی زندگی فرد پیوند بخورد.
  • علوم انسانی زمانی کارآمد است که انسان را در بستر زمان، مکان و ساختارهای اجتماعی تحلیل کند.

علم به مثابه ابزار نمایش

در شبکه های اجتماعی، علم اغلب به شیئی نمایشی تبدیل شده است. مفاهیم علمی مانند عزت نفس، طرز فکر رشد، اختلال شخصیت یا ترومای جمعی، بیشتر برای ایجاد جذابیت به کار می روند تا تحلیل دقیق.

این نمایش زدگی باعث می شود علم به حاشیه برود و آنچه برجسته شود «ظاهر علمی» باشد. از سوی دیگر، شیفتگی جامعه نسبت به نقش درمانگر باعث شده تصور شود روانشناسی صرفا مجموعه ای از تکنیک های درمانی است و نه یک حوزه تفکر درباره انسان و جهان.

  • امروز بسیاری از مخاطبان، علم را نه برای فهمیدن، بلکه برای به اشتراک گذاشتن آن در شبکه های اجتماعی مصرف می کنند.
  • وقتی پرسش «خود چیست» کنار گذاشته می شود، روانشناسی به مجموعه ای از توصیه های کوتاه تقلیل می یابد.
  • این روند در نهایت باعث بی اعتمادی به علم می شود، چون انتظارات غیرواقعی از آن ایجاد می گردد.

کجا روانشناسی کارکرد خود را از دست می دهد؟

کجا روانشناسی کارکرد خود را از دست می دهد؟

روانشناسی زمانی کارکرد دارد که بتواند خود را به عنوان پدیده ای پویا و چند لایه بفهمد. اگر خود به یک شخصیت ثابت و قابل سنجش تقلیل داده شود، تحلیل روانشناختی نمی تواند نقش خود را ایفا کند.

برای فهم سوژگی، باید به تجربه زیسته افراد در بستر تاریخی و اجتماعی خودشان توجه کرد. در این نگاه، مهم نیست تحلیل را روانشناس ارائه می دهد یا فیلسوف؛ مهم آن است که مساله اصلی انسان را چگونه توضیح می دهد.

  • در بسیاری از مدل های روان سنجی، زمینه فرهنگی نادیده گرفته می شود و همین باعث خطای اندازه گیری می گردد.
  • رویکردهای نوین مانند روانشناسی فرهنگی و نظریه سیستم ها، تاکید دارند که خود را نمی توان از شبکه های اجتماعی پیرامون فرد جدا کرد.
  • هرچه تحلیل به واقعیت زندگی نزدیک تر شود، امکان نسخه های انسانی تر و موثرتر افزایش می یابد.
بیشتر بخوانید:  طرحواره شکست: شناسایی عوامل کاهش اعتماد به نفس و راه‌ های مقابله با آن

سلطه ایدئولوژی موفقیت بر جامعه ایران

در سال های اخیر، ایدئولوژی موفقیت در ایران به شکل وسیعی گسترش یافته است؛ ایدئولوژی ای که فرد را مسئول تمام شکست هایش می داند و ساختارهای اجتماعی را نادیده می گیرد. برای فهم این پدیده باید به نظام معنایی افراد و شرایط تاریخی زیست آنها برگشت.

پرسشنامه ها یا مدل های از پیش آماده، نمی توانند توضیح دهند چرا جامعه ای تا این اندازه درگیر موفقیت گرایی شده است. تنها از خلال فهم تجربه افراد در شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی است که می توان این پدیده را تحلیل کرد.

  • موفقیت گرایی افراطی، معمولا در جوامعی رشد می کند که نااطمینانی اقتصادی بالا و فرصت های واقعی موفقیت محدود است.
  • این ایدئولوژی به شکل گسترده در رسانه ها، تبلیغات و آموزش های توسعه فردی بازتولید می شود.
  • پیامد آن ایجاد فشار روانی و احساس شکست در افرادی است که شرایط واقعی زندگی شان نادیده گرفته می شود.

پیامدهای بی توجهی به مفهوم خود

نادیده گرفتن خود باعث شکست سیاست گذاری های فرهنگی و اجتماعی می شود، زیرا تصمیم ها بر اساس تکنیک های کلی و بدون توجه به شرایط زیسته افراد اتخاذ می شوند.

درمانگری نیز بدون شناخت وضعیت واقعی فرد، نمی تواند مداخله موثر انجام دهد و در نهایت جامعه به اتاق درمانی بزرگ تبدیل می شود که هیچکس در آن درمان نمی شود.

بازگشت به مفهوم خود یعنی بازگشت به ریشه های علوم انسانی و درک این نکته که «من ایرانی» در نسبت با تاریخ، جغرافیا، سیاست و فرهنگ چگونه شکل گرفته است.

  • تحلیل سوژگی زمانی ممکن است که زمانمندی و مکانمندی انسان در نظر گرفته شود.
  • علوم انسانی زمانی از دام تکنیک زدگی رها می شود که دوباره به پرسش های بنیادین خود بازگردد.
  • فهم تاریخی خود، شرط ایجاد تحول واقعی در سیاست گذاری، آموزش و درمانگری است.

جمع بندی

علوم انسانی در ایران با بحران توجه به تکنیک ها و غفلت از مفهوم خود مواجه است. این بحران باعث شده روانشناسی و جامعه شناسی از تحلیل عمیق انسان فاصله بگیرند و به رشته هایی مصرفی تبدیل شوند.

راه برون رفت از این وضعیت، بازگشت به مطالعه خود به عنوان پدیده ای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی است. تنها با چنین بازگشتی می توان آینده علوم انسانی را از سطحی شدن، نمایش زدگی و تکنسین پروری نجات داد.

فهم خود، نقطه آغاز هر تحول واقعی در ذهن، فرد و جامعه است و بی توجهی به آن، ما را گرفتار چرخه ای از توصیه های کلی، شکست سیاست های فرهنگی و درمانگری های بی ثمر می کند.

چه امتیازی به این خبر پزشکی میدهید ؟

میانگین امتیاز 0 / 5. میانگین امتیازات: 0

اولین نفری باشید که به این پست پزشکی امتیاز میدهید

    اولین دیدگاه را شما بنویسید

ارسال دیدگاه