یکی از بزرگ ترین پرسش های علوم اعصاب این است که آگاهی از کجا می آید؟ سال ها دانشمندان فرض می کردند نئوکورتکس یا نوقشر مغز، مرکز اصلی تجربه های ذهنی است. اما شواهد تازه نشان می دهد که شاید منبع آگاهی نه در لایه های جدید و پیشرفته مغز، بلکه در بخش های بسیار قدیمی تر و تکاملی آن نهفته باشد. این یافته می تواند دیدگاه ما درباره مغز، ذهن و حتی جایگاه انسان در جهان را دگرگون کند.
دانشمندان آگاهی را توانایی داشتن تجربه شخصی و ذهنی تعریف می کنند؛ یعنی چیزی فراتر از پردازش ساده اطلاعات. وقتی سیب می خوریم، تنها عمل جویدن رخ نمی دهد؛ ما طعم شیرین آن را حس می کنیم و رنگ قرمزش را تجربه می کنیم. همین تجربه درونی همان چیزی است که آگاهی را شکل می دهد.
با وجود دهه ها تحقیق، هنوز مشخص نیست کدام بخش مغز این تجربه ها را پدید می آورد. بیشتر نظریه های اصلی آگاهی بر نئوکورتکس تأکید داشته اند؛ بخشی از مغز که نسبتاً جدید و تکامل یافته است. اما یافته های جدید نشان می دهد که زیرقشر و حتی مخچه، یعنی بخش های قدیمی تر مغز، ممکن است نقش اساسی در آگاهی داشته باشند.
پیتر کوپولا، پژوهشگر علوم عصبی دانشگاه کمبریج، در مقاله ای که در اکتبر در مجله Neuroscience & Biobehavioral Reviews منتشر شد، بیش از 100 سال پژوهش در این زمینه را بررسی کرده است. او می گوید بسیاری از دانشمندان احتمالاً اهمیت بخش های قدیمی تر مغز را دست کم گرفته اند.
به باور کوپولا، تجربه های آگاهانه ممکن است بیش از آنکه به نئوکورتکس وابسته باشد، ریشه در ساختارهای قدیمی تر مغز داشته باشد. این ایده با مشاهداتی از کودکان بدون نئوکورتکس و حیواناتی که بخش هایی از مغز آن ها برداشته شده، تقویت می شود. آن ها همچنان رفتارهای آگاهانه از خود نشان می دهند.
زیرقشر یا ساب کورتکس، بخشی از مغز است که طی 500 میلیون سال گذشته تغییر چندانی نکرده است. این بخش اغلب با عملکردهای حیاتی مانند تنفس، بیداری و احساسات اولیه در ارتباط است. شواهد نشان می دهد تحریک این بخش می تواند حالت های ذهنی را به شدت تغییر دهد؛ از ایجاد افسردگی گرفته تا بازگرداندن آگاهی در حیوانات بیهوش.
مخچه نیز که پیش تر بی ربط به آگاهی تصور می شد، اکنون در کانون توجه قرار گرفته است. تحریک این بخش می تواند نحوه درک صدا، لمس یا حتی احساسات پیچیده را تغییر دهد. این یافته ها نشان می دهند که شبکه های عصبی گسترده تر از تصور پیشین در آگاهی نقش دارند.
مطالعات بیماران نیز دیدگاه تازه ای ارائه کرده اند. آسیب به نئوکورتکس می تواند تجربه آگاهانه را دگرگون کند؛ مثلاً فرد تصور کند دستش متعلق به خودش نیست یا اشیای یک سمت میدان دید را نبیند. اما این آسیب ها به ندرت باعث خاموشی کامل آگاهی می شوند.
از سوی دیگر، آسیب شدید به زیرقشر اغلب منجر به کما یا حتی مرگ می شود. این نشان می دهد که بخش های قدیمی تر مغز برای روشن نگه داشتن چراغ آگاهی حیاتی اند. همچنین گزارش های پزشکی از کودکانی که بدون نئوکورتکس به دنیا می آیند و همچنان احساسات، بازی و شناخت محیط دارند، تأیید می کند که آگاهی پایه ای ممکن است از همین نواحی برخیزد.
تحقیقات روی حیوانات، مانند موش ها و میمون ها، نشان داده که حتی پس از برداشتن نئوکورتکس، این موجودات توانایی های پیچیده ای را حفظ می کنند. آن ها می توانند بازی کنند، احساسات نشان دهند و از فرزندان خود مراقبت کنند. این شواهد باوری را که آگاهی به طور انحصاری وابسته به نئوکورتکس است، به چالش می کشد.
به نظر می رسد بخش های جدیدتر مغز مانند نئوکورتکس و مخچه، بیشتر وظیفه پالایش و گسترش آگاهی را بر عهده دارند تا ایجاد آن. به بیان دیگر، آگاهی پایه ای ممکن است از قدیمی ترین لایه های مغز برخیزد، اما بخش های تکامل یافته تر کیفیت و پیچیدگی آن را افزایش می دهند.
اگر این یافته ها درست باشند، باید نظریه های موجود درباره آگاهی مورد بازنگری قرار بگیرند. این تغییر دیدگاه پیامدهای گسترده ای دارد:
راز آگاهی همچنان یکی از بزرگ ترین معماهای علوم اعصاب است. اما شواهد تازه نشان می دهد که نئوکورتکس تنها بازیگر اصلی این عرصه نیست. بخش های قدیمی تر مغز، مانند زیرقشر و مخچه، نقشی کلیدی در شکل گیری تجربه های آگاهانه دارند.
این یافته ها یادآور این نکته اند که آگاهی نه یک ویژگی ساده، بلکه پدیده ای چندلایه است که ریشه های عمیقی در تاریخ تکاملی ما دارد. بازنگری در نظریه های آگاهی می تواند نه تنها به حل یکی از پیچیده ترین معماهای علمی کمک کند، بلکه درک ما از خودمان و جهان اطرافمان را دگرگون سازد.
اولین دیدگاه را شما بنویسید